صحبت های آقای دکتر صلواتی در نشست سراسری معاونان و مدیران فرهنگی کشور با حضور وزیر محترم علوم

عملکرد فرهنگی دانشگاه‌ها مبتنی بر اسناد بالادستی و برنامه‌های کلان ملی باشد

پنجاه و پنجمین نشست معاونان فرهنگی و اجتماعی و هفتادمین نشست مدیران فرهنگی و اجتماعی دانشگاه‌ها و مراکز آموزش عالی کشور با حضور دکتر منصور غلامی، وزیر علوم، تحقیقات و فناوری و دکتر غلامرضا غفاری، معاون فرهنگی و اجتماعی وزیر علوم به صورت مجازی ۱۸ خردادماه ۱۴۰۰ برگزار شد. در این نشست آقای دکتر صلواتی معاون محترم دانشگاه نیز به سخنرانی پرداختند.

بخشی از صحبت های دکتر عبدالله صلواتی درباره کارکرد فرهنگ در نظام بخشی و انسجام اجتماعی در نشست معاونان و مدیران فرهنگی دانشگاه های سراسر کشور:

طلیعه ، پایگاه خبری – تحلیلی علوم انسانی » چگونه می‌توان نسبی‌گرایی و مطلق‌گرایی اخلاقی را آشتی داد؟

دانشگاهی که بوسیلة فرهنگ مرجعیت پیدا کرده است پدیدههای اجتماعی و سیاسی و اقتصادی را فرهنگ بنیان مییابد و بر این باور است: در بن هر رفتار سازمانی و غیرسازمانی و در باطن هر برنامه ریزی و سیاستگذاری، فرهنگی پنهان یا آشکار حضور جدی دارد. این دانشگاه که کانون فرهیختگی است نه کانون صدور مدرک، به سیاستمدار و اقتصاددان، راه را نشان میدهد و به او میگوید به کدام شیوه عمل کند تا نظام و انسجام در جامعه پمپاژ شود.

تکرار می کنم زمانی دانشگاه میتواند چنین رسالت مهمی، یعنی نظام بخشی و انسجام بخشی اجتماعی را پیدا کند که مرجعیت داشته باشد. اینطور بگویم. فارغ از اینکه چه انگارهای از دانشگاه داشته باشیم یکی از مؤلفه های معرفت شناختی کلیدی در دانشگاه، مسألة مرجعیت است. خواه مطابق با سنت خودمان، دانشگاه را کانون تعالی و فرهیختگی بدانیم خواه همچون کانت مناسبات سهگانة حکومت، ملت، و دانشگاه برای ما اهمیت داشته باشد یا همانند هایدگر، دانشگاه را کانون پروراندن تعهد به وطن بدانیم یا موافق با یاسپرس، ایدة دانشگاه را نقادی بدانیم یا همسو با هابرماس، دانشگاه را نهاد مستقل یادگیری بدانیم یا به تعبیر وبر، دانشگاه را دستگاه معناساز تلقی کنیم یا به تلفیقی از این امور قائل باشیم در همة این موارد آنچه دانشگاه را دانشگاه میکند مرجعیت دانشگاه است. زمانی که دانشگاه به هر دلیلی مرجعیت خویش در آموزش، فرهنگ و فرهیختگی و تفکر انتقادی، و پژوهش را از دست دهد دیگر محل رجوع و اعتنا نخواهد بود و در این حالت دانشگاه به  مجموعهای از ساختمان و صندلی فروکاست مییابد. در این حالت، دانشگاه نه تنها انسجام اجتماعی را در جامعه بازتولید نمی کند که خود نیازمند انسجام بخشی از بیرون است و دانشگاه فاقد نظام و انسجام، بهترین گزینه برای بازیچه شدن در دست سیاست و اقتصاد است و بستر مناسب برای بازتولید فرمالیسم و معنازدایی و خودبیگانگی در جامعه.

دانشگاهی مرجعیت خویش را از دست میدهد که کار پیش پاافتادة فرهنگی جای فرهنگ فاخر را بگیرد و مشکل فرهنگی جای کلیت فرهنگی نشیند، کلیت فرهنگی یعنی فرهنگ به مثابة اصل و بنیان پدیده ها. و نگاه ۳۶۰ درجه فرهنگی محو شده و رویکرد بخشی نگر حاکم شود و در غیبت فعالیت اثربخش، کار صوری و فرمال گُل  کند و مدام تقدیر و تحسین شود.

در این حالت، سیاستگذار فرهنگی بجای ارائة راهکارهای اساسی در بازتولید نظام و انسجام اجتماعی در دانشگاه و جامعه، با مشکلات فرهنگی سرگرم میشود.

وقتی دانشگاه به صورت خودخواسته و خودآگاه از فرهنگ و فرهیختگی فاصله گیرد و فرهنگ در بنیان های آموزش و پژوهش و اقتصاد و مناسباتش نباشد. همین نگاهِ به فرهنگ، در جامعه بازتولید می شود و در چنین جامعه ای اقتصاد راهی را می رود که مطابق میل فرهنگ نیست و سیاست هم در حالت خوش بینانه کاری به فرهنگ ندارد. در این حالت، حرکت فرهنگیِ جامعه و تار و پود ذهنی دانشجویان و مردم، مسیری را میپیماید که همسو با انگارههای مدیریتی سیاستگذاران فرهنگی نیست و ذهن ناظر و سیاستگذار بجای پیشرو بودن، نقش دنبالهرو و در مواضعی، نقش مزاحم را ایفا میکند. این شرایط، بستر خوبی برای واگرایی اجتماعی است و اتخاذ هر گونه سیاستگذاری و برنامه ریزی در این زیست جهان، نگهبانی لاله در رهگذار باد است.

فرهنگ به مثابة نقشه های ذهنی مشترک، نقش راهبردی در نظام و انسجام اجتماعی دارد. هرچند شکل گیری نقشههای ذهنی مشترک امری ارادی و به اختیار ما و اجتماع ما نیست اما خودآگاهی در فقرة مکانیسمها و فرایندهای شکلگیری نقشههای ذهنی مشترک و اصلاح این مکانیسمها میتواند در حوزة اختیار ما باشد. بنابراین ما میتوانیم در چارچوب ارادة مستقیم، به واسازی مکانیسمها و فرایندهای شکل‌گیری این نقشهها و به یک معنا به بررسی علل و زمینه های تاریخی و اجتماعی نقشههای ذهنی شکل گرفته در دانشگاهیان و بازتولید آن در جامعه بپردازیم تا در پرتو این کار مکانیسمهای درست ساخت را کشف و احیا و مکانیسمهای معیوب را حذف یا بازسازی و اصلاح کنیم.

سخن پایانی اینکه: دانشگاه با راهبری معاونت فرهنگی میتواند با به رسمیت شناختن و تقویت نقشههای مفهومی مشترک و زیست نهاد مناسب، رفتارهای فرهنگی پاداش نگرفته و خاموش اما انسجام بخش را دوباره زنده کند، توسعه دهد و  رفتارهای آموخته اما واگرا را به کناری نهد تا آفتاب حُسن نظام و انسجام کل جامعه را روشن و گرم کند.